شب از شب رنگ می گیرد..
در میخانه ها بستند و جام مهر بشکستند و دل خستند..
به جام لاله خون کردند و فارغ بال بنشستند...
هزاران رادهان از نغمه های عشق ببریدمد...بهرطرح نو!!
گلستانها یراکندند و هزاران غنچه یژمردند...
خدایا این چنین میسند.
جباران به جولان ستم کاری...
ریاکاران یی افسون..
فسون سازان به عیاری...
شب از شب رنگ می گیرد...
نسیمی بر نمی خیزد..
کجا شد دیر توفانزای موج انگیز بیداری؟؟؟
ومن سردر گریبانم....
نمی دانم..................نمی دانم....
سلام دوست.
خوبی؟
من تو وبلاگم یه قصه نوشتم که به نظر خودم خیلی معنا داره.(البته اگه مشتری باشی خیلی بهتر متوجه میشی).ممنون میشم اگه اونو بخونی و نظرتو راجع بهش بنویسی.حدکثر ۷ دقیقه از وقتتونو میگیره.(شرمنده اگه خستهکننده و بده و بازم ممنون)
راستی فکر کنم لینکتم کردم.
دوست گرامی درود.شعر دیروز با معنی امروز..موفق باشی
با سلامی خوش..چه شعرزیبائی وصف زمانه ماست...
سلام..در میخانه..بسته در دکان نیرنگ وریا و فسون باز..است
خشایار جان درود..گوئیا برایمان همه چیز تکرازیست!موفق باشی
بچه ها سلام...لطفا نظر می خواهم..زیبا بود..بلیزر۷۷.
سلام راستی ایمیل رو خوندین
باشه خشایار اومدی نوشتی خبرت میکنم ولی باز خبر نکردی من گریهههههههههه(چشمک) خیلی خوب بود اگه آپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ کردی خبرم کن من هم خبر می کنم
ما همه هیچ نمی دانیم
و اغلب منتظرانیم
به امید روزی که خود خواسته باشیم و آگاه به خواستهها و اهداف
انتخاب زیبایی بود مثل همیشه
در پناه معبد عشق
انسان هرچه ضعیفتر باشد هوای نفسش قویتر است
و زود تر تسلیم هوا و هوس و امیال شیطانی می شود قبول داری؟
سلام
خسته نباشید.
استاد لینکیدمت!یه لینک به ما میدی؟!!!
فقط ترجمهی تجربههای خویش باشیم
از اینهمه لطف و لطافت حضور از صمیم دل سپاسگزارم. دلشادیتون افزون و عشقتون مانا
در پناه معبد عشق
خشایار عزیز
قدردانم از ابراز نظرتون و یاریتون در درک و شناخت بیشتر من از زندگی.
ولیکن سرفرود آوردن در مقابل هستی از دید این کوچک حقارت پیشگی نیست که رسیدن به اوج معناست.
در پناه معبد عشق