گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

رو در روی سیاهی...........................فریدون مشیری

رودرروی سیاهی ایستاده
یکه وتنها..تمام
شب!
درکلامش نور
برزبان..آتش
برلبش فریاد:
شمع.
شعله افزون می کند گو سربه تیغش
برزنند....
راست همچون شمع
خواهد ایستاد آیا
روی درروی سیاهی
یک تن از
این
جمع؟

نظرات 2 + ارسال نظر
ح.م. 11 اسفند 1383 ساعت 01:16 ق.ظ http://hmariya.blogsky.com

سلام. شعر بسیار قشنگی بود. من عاشق فریدون مشیری ام حیف کف زود از جمع ما رفت....

مهدی 11 اسفند 1383 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.tavakoli.blogsky.com

خیلی خوبه. موفق باشید.
اگه به من هم چند وقت یه بار سر بزنید خیلی خوبه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد