گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

بیست منهای دو..............................................کارو

فروبستم کتابی را که در دستم بود...وشکستم-باتلخی یک قطره سرشگ گیج...شیرینی رویائی را که میزبان تصادفی خوابم بود.................................خواب  با دیدگان باز...خواب بخاطرتسکین یک مردمک همیشه باز........................وآن قطره اشک گیج...در فرورفته گی گونه فرورفته ام...............مرد..............رفتم بخواب....چشمه بودم هنگام بیداری.............همراه خواب رفتم بسوی سراب....سراب آنسوی احتیاج..سراب آنسوی بندگی........................سراب زندگی.....................ودرخواب خود رادیدم:غرق دریائی از شراب:شراب عشق......عشق نه نسبت به شهد خنده..عشق...نسبت به شرنگ شهد شکن سرشگ......فرزندم می گریست...ودامن اشک اندوهبارش...یک نمره بود....واشک او...(2) ی بیست را پاک کرد..اشک او(۲۰) فرزندم را دردامن احتیاج...خاک کرد...صفرماند وفرزندم...فرزندم و من و یک صفر.....
ضفر:معدل زندگی فرزندان بی کس احتیاج.........صفر:کاریکاتورچکش درب مدرسه ها
که بروی فرزندان احتیاج بسته است...
صفر:(بیست)..(دو) گم کرده ای که کمر تمنای فرزندان فقررا....
درکمرکش تمنای زندگیهای بی پناه.....درهم شکسته است....................صفر

نظرات 1 + ارسال نظر
شوالیه سیاه 17 اردیبهشت 1384 ساعت 06:06 ب.ظ http://bestshovalieh.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی داری
به امید دیداره دوباره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد