گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

ابدیت وروح من..............................................بوبن

ابدیت...

به یک استکان چای می ماند

به یک صندلی چوبی

به خوشه های گندم که درهوا به اهتزازدرمی آیند......................

مانندنوزادی که ازورای پوششی از خواب

با بوسه ی مادربیدارمی شود ولبخندمی زند

روح من نیزازورای پوشش

اشیا را لمس می کند

ومی شکفد..

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
فرداد 9 آذر 1384 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.ablimu.persianblog.com

سلام و ممنون از لطفت عزیز دل... که هر کجا باشم مثل نفس در دلمی و مثل خیال در سرم...

مسیح 24 دی 1384 ساعت 02:55 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام دوست من

بی ریا بگم ؟؟؟

اشک مسیحو بعد از مدتها در آوردی

الان نمی تونم چیز زیادی بنویسم

ولی کاش لیاقت اون همه محبتت رو داشتم

...

سربلند بمونی و ایرونی

[ بدون نام ] 21 اسفند 1384 ساعت 06:40 ب.ظ

happy your birthy day BAGHROYAHA

دوستت دارم تو می خواهی مرا

باز می ترسم نمی دانم چرا

وای اگر روزی فراموشمم کنی

با غم هجران هم آغوشم کنی
سلام . خوبی؟ امروز جشن تولد باغ رویاها هست خوشحال میشم تشریف بیاری.....

ع.سربدار 24 اسفند 1384 ساعت 11:11 ق.ظ http://paradioas.blogsky.com

روح من حیران است
روح من پژمرده است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد