گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

درپیکارمدام علیه خشونت زنان ودختران درجوامع بیمار...........سهیک

اگربرجای من غیری گزیند دوست............ حاکم اوست

حرامم باد اگرمن جان بجای دوست بگزینم

 

.... و دوست ودوستی ........سهیک

 

آ ن را که برغیر نهفتیم و نگفتیم           بادوست بگوئیم که او محرم رازاست

 

شاعرخوش گفتار ما دراین بیت ازرازهای نهفته بر غیرسخن می راند وبه جای این واژه نسبت هرکسی را می توان قرارداد ازجمله پدر- مادر- همسر وخواهروبرادر وهرکه نسبتی ازآشنایی باانسان دارد

 

این غیر پدریست مستبد و خشن ومادریست که علیرغم همه مهربانی اش درزیرشلاق استبداد وخودرایی پدر تاب وتوانی ندارد وناگزیردرکسوت غیر قرار می گیرد .

 

این غیر همسریست خود رای وخود شیفته که همسرش را برده و غنیمتی ! وبا کمی انصاف کالا وجنسی خریداری شده است که می باید زن خوب وفرمانبر وپارسا باشد!

 

این غیربرادریست که خودرانگهبان ومامورکنترل رفتار وگفتار خواهر می داند و این اجازه رابخود می دهد که تمامی رفتاروگفتارخواهررا بنا به میل وسلیقه اش تعریف وبررعایت آن تاکید کند وطبیعی است که هرگونه سرپیچی از دستورات این برادر تنبیه وتحقیروتوهین به همراه دارد...

 

وموجود ات ضعیف و کم تجربه ونادان وناقص العقل!! درجوامع بیمارومذهب زده یعنی زنان ودختران چه بسیاررازهای ناگفته وبغض های فروخورده از این پدرها وهمسرها وبرادرهادارند..

 

ودرست درهمین جاست که وقتی گوشی برای شنیدن پیدامی نمایند بغض فروخورده سالهایشان ترک برداشته وزبان به شکوه وگلایه می گشایند .

 

این سنگ صبور و محرم راز کسی نیست غیرازدوست

ودراینجاست که دوست در مقامی والا ترو شایسته تر ونزدیکتر ا زنزدیک ترین ها(پدرومادروهمسروبرادر) پیدا می نماید.....دوستی که فرد ازدست غیربه کانون امن ا و پناه می برد.

 

دراین پناهجویی دوست درکسوت پناه دهی مهربان وآرام وصبورسراپاگوش وهوش می شودبرای شنیده هزاران راز دربایگانی دل انبوه شده--- درددل های ناتمام- ناگفته های گلوگیر- زخمهای هماره تازه- به یادمانده های تلخ وفراموش نشدنی و گریه های نکرده وآه های نکشیده و فریادهای درگلو مانده !

 

بگوای گل ناز

آرام وبی تشویش

آ ن چه را داشتی ومجال گفتنش نبود

اینجا امن گاه بی تشویش توست

ومن همه گوش برای شنیدن تو

زمزمه کن.... همه دردهایت رافریاد

من پیام تورا به گوش همه مردم شهرخواهم رساند

وخواهم گفت شکاف ابروی تو

ازتصادم شیشه نبود!

وکبودی پای چشمت

ا ز ضربه دیوار!

نازنین پردرد

آ ن دستی را که برگوش تو نواخت و

آ ن پایی  که دنده تورا شکست... را

باید به تحت بیمارستان روانی بست.

 

بگو... بازهم بیشتر

تورا باجان دلم....... می شنوم.

 

ودوست که گوش دلش سرشاراز شنیدن این همه درد شده است درخلوت خود می گرید.

 

بکارگیری خشونت علیه زنان ودختران درجوامع مذهب زده پاشیدن بذربادیست که توفان واکنش کشتن پدرها وهمسرها وبرادرها را درطبیعی ترین نوع خودرا به همراه می آورد.

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرداد 1 فروردین 1386 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.ablimu.persianblog.com

نازنین...
چه سالها که پس پشت گذاشتند ما را و رفتند...
عوض هم شدیم... بهتر یعنی !
زخمها هم برداشتیم...
چه بر سینه و چه بر پشت.
همتمان اما بلند تر شد... نشد ؟
سرمان هم.
بـهارانت خجسته باد...
دلت ... شــاد ،
سرت خوش ،
وجودت ... سرشار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد