گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

آنروز خواهم گریست............ سهیک

روزی که تو راترک کنم

 آخرین روز خواهد بود

روزی که خواهم پژمرد

روزیکه............ خواهم گریست

بیا باهم دنیا راترک کنیم

تا واژه جدایی آزارمان ندهد

دوستت دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
بنفشه 18 دی 1386 ساعت 10:38 ب.ظ http://من شب و خورشید

در فراسوی مرز های تنت تو را دوست دارم....

یادم رفته ...همه دنیا را...
زیستن را..
چرا بودن را.................

فرداد 21 دی 1386 ساعت 03:11 ب.ظ

استاد و دوست گرانقدرم.
کاش میشد ذهنمان با این واژه های ناهنجار هرگز آشنا نمیشد ولی آنهم دلیلی میشد بر کم آگاهیمان.
ما انسانها توانایی دانشمند شدن را چنان ژرف داریم که هیچ کوهی را توان ایستادن رویارویش نیست. هم ازین تواناییست که ترسمان میگیرد...
با اینکه روزمرگی مجال دیدار را کم کرده ، هربار که دل نوشته ات را میخوانم چنان است که گویی اندی کوتاه ندیده امت...
در دلم و اندیشه ام جای همیشگی داری دوست خوبم.
برایت آرزوی پویندگی و پایندگی میکنم .
دلت دریایی ... سرت سودایی ... اندیشه ات همنامت باد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد