این است زن.......
به اجبار کی تن دهد آفتاب
به فرمان دل برکن از سرحجاب
بلوری درخشنده ای روشنی
چرا درکندصدف زیرآب
رهاکن زبند جهان چهره را
که ازبند بیرون شود ماهتاب
کمربازکن تن بچرخان بلرز
سمند دلت خواهد این پیج وتاب
چه پندارد آن خس خداوند را
که زن رافرودارد از بازتاب
توراجان سرشتند باجام عشق
زکفران نعمت نسازش خراب
اگرراه سخت است آسان کنش
توهستی که ره می کنی انتخاب
ازاین درگذرمعنی زندگی است
درآن دراباطیل وسرب مذاب
به وعده اگردلخوشی باش تا
ببینی که پاینده ای یا شهاب
چنان می رود این درخشندگی
که گویی جوانی دمی بود وخواب
.............................................
داریوش لعل ریاحی ۸ آذر۱۳۸۷