گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

برای شیوا نظر آهاری نگران اسیران دربند وکودکان کار......

 

برای شیوا نظر آهاری وهمه شیواهایی که درپشت دیوار بلند زندانها خاطرات روزانه شان رایادداشت می کنند

بامشاد تابناک .

شیوا نظر آهاری را آزاد کنید........

شیوای ما.......

شیوا به رنگ خشونت؟

هرگز نبود ونیست ..........

اورا به لطف وسخاوت  رها کنید

دلواپس است  این نازنین نگار

درفکر زخم پای کودکان کار

رویای او _ آزادی هم بندیان پیش

لختی رها نمی کند اورا مشوش است

اوعاشق است واله وشیدا وبی قرار

مشتاق دیدن جنگل ودریا وآفتاب

از جنس شبنم است _ لطیف است  نرم وترد

با بغض وقهرندارد رفاقتی

اومی دود _ شادان وبیقراردرکوچه های مهر

درجستجوی رهایی _ هوای پاک

می کوبد هردری به امید روزنی

برکورسوی این شب زخمی و دیرپا

................................................................................

دوست مشترکی میگفت.........

مدتی پیش بود وقتی اززندان آزاد شده بود _ به دیدارش رفتم

درغروبگاهی به دور ازچشم گزمه ها

چایی وکپ وسلامی زهردری

می گفت : زندگی رادوست دارم

امانه تنها برای خود

باید قسمت کنیم....هرچه داریم باهمه

خنده _ گریه _ درد _ اندوه _ شادی

شیوا بیقرار می نمود _ ساده بود از چشمانش بخوانم

شب ها با رویای دستان ظریف کودکان کار بخواب می رود

وصبح ها به عشق آزادی یک زندانی از خواب برمی خیزد

وقتی بابند وزندان آشنا شد

درعهد وپیمانش به اسیران _ محرومان _ وکودکان پای به قرار تر

خوب نگاهش کردم

 همچنان خنده امید برلبانش سبز بود

 امیدوار و قوی ترازپیش

آهن  دمیده _ دیگرفولاد شده بود

گفتمش : شیوا تو دیگر نشان شدی

وشب افروختگان سایه به سایه  به دنبال توهستند

برخیز وکاری کن و میخ خیمه خود را از این زمین بکن

ودر جایی دیگر که هوای نفس کشیدن ساده تراست بکوب

نگاهی گلایه مندانه کرد وگفت :

برخی رفتند _ ودیگرانی  هم درفکررفتن

اگرهمه بروند پس چه کسی

گوش به دیوار زندان بگذارد وصدای فریاد ها را بشنود؟

چه کسی مادر پیر را امید دهد که : روزگار چنین نخواهد ماند

من اینجایی ام  وماندگار _

 من دلم _ فکرم _ زندگی ام _ توانم...... اینجاست

می مانم  کوشش می کنم

ازرفتن چه سود که درغربت غریب بمانی ودرهمهمه  نجواهای نا آشنا سرود رهایی زمزمه کنی؟

پرسیدمش چه درسرداری؟ رویای تو چیست؟

گفت : کاش زندان نبود _ بند نبود دیوار نبود _

 کاش کودک کار نبود _ فقرو تبعیض وخط کشی نبود

گفتمش : بقیه را من بگویم

حال که هست _ باید خراشید این دیوار بلند فاصله را

حتی با نوک ناخن وسوزنی

اما خراشید بی توقف

باسعی وکوشش بی پایان ؟...................... شیوا سکوت کرد.

وقتی از شیوا جداشدم باخود گفتم : این شب قیرگون وتاریک تا چه حد این کورسویی نوری به اندازه یک شمع را تحمل می کند..... نگرانش بودم

واکنون بیشتر نگرانش هستم _ نمی دانم _ درپشت این اتهامات نادرست  وناچسب _ خشم کدامین کینه توزی نهفته است ؟

آنچه می دانم شیوا تنها یک دوستدار کودکان کار و تلاشگرحقوق بشر وزنان بود و همانگونه که مادرش گفت : باخشونت وقهر  هرگز سرسازگاری ونزدیکی نداشت.

.......................................................................

 باتمام توانمان از شیوا نظر آهاری وسایر زنان دربند همچون بهاره هدایت وهنگامه شهیدی ووو... پشتیبانی کنیم.....

زندانیان سیاسی عقیدتی را هرچه زودتر آزاد کنید

بامشاد تابناک....... تلاشگر حقوق بشر وزنان... 2010/08/29

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد