گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

یادم هست......... سهیک

تنگ  غروب بود..... هواه کم کم تاریک می شد....

درپای پی سی نشسته بودم وبا اشتیاق به دنبال جستجو درجهان بودم..... جایی جنگ وخونریزی بود.... جای دگر فقر وگرسنگی..ودرکنا ر اینها هواپیمای زرین حاکم بروئنی که درجای پارک شده بود.. درجایی دیگر صدها چشم بیرون زده به تابلو ی بالا وپائین رفتن قیمت نفت وطلا میخکوب شده بود...... جایی نوشته بود غذاهای زیادی که درغرب در رستورانها و بیمارسنانها هرروز به دور ریخته می شوند می توانند باعث رفع گرسنگی درجهان شوند..

ازاین همه درهم ریختگی آشفته وملول شده... جستجو را تعطیل کردم و روی تخت دراز کشیدم..... صدایی از کوچه به گوشم رسید....... ای الاهه ناز....... بادل من بساز

از پنجره نگاه کردم جوانی آکوردئون می نواخت وترنه الاهه ناز را می خواند..... لختی از خود بیرون آمدم این ترانه مرابرد به سالها جوانی وصدای گرم زنده یاد استاد بنان....سعی کردم همه جستجوهایم درجهان را از فکرم تخلیه کنم.....وتنها به صدای آن جوان گوش کنم

آی....... ای الاهه ناز... بادل من بساز... کین غم جانگداز زخاطر ببرم.......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد