گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

هیچ کس باهیچ کس......... سهیک

هیچ کس با هیچ کس ............................. سهیک

 

زنده بودن دراینجا تکراریست

ازنفس کشیدن های لاجرم

همه باهم غریبه اند

خون برسنگفرش خیابان ماسیده

موشی چاق در روز روشن درجوی بدنبال احتکاراست

مردی  ساعتهاست راه رفتن در عرض یک خیابان را تکرار می مند

جوانی دربالای دار آخرین تکان هایش رامی خورد

کودکی برای فروش آدامس التماس می کند

مردچاقی در جاکوزی سیگاربرگ می کشد

زنی درزیرضربات سخت همسرش فریاد می کشد

دوزندانی لبا های خودرا بجرم اعتراض دوخته اند

اینجا هیچ چیزجای خود نیست.