گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

دیدی آخرای دوست...................................سهیک

دیدمت می آیی

موهای افشانت وزیبایت ازلابلای توراجبار

بیرون بود ودرروشنایی خورشید برق می زد

وچشمانت .......... چه بگویم که عسل را باآن شناختم

 با گامهایی زیبا چونان آهوی رها درجنگل راه می رفتی

چونان که درامن ترین جای جهان بودی

نازنینم........... تپش قلب تورا ازدورهم می توان شنید

واحساس گرمت را که ازخورشید نشات گرفته است

بیا................ بیا  تا زیباترین عاشقانه جهان رابا هم بخوانیم

سرود وارستگی و همبستگی را...

دراین جهان بی تحمل ! امن گاهی جز سایه سارتو نیست

که باید درزیرآن دراز کشید و همه اندوه های را لحظه ای هم که شده

بدست فراموشی سپرد

دیدی ایدوست! چشمانت چه ها که نمی کند

اینک من وتنهایی و یادتو..................تو