گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

ابدیت وروح من..............................................بوبن

ابدیت...

به یک استکان چای می ماند

به یک صندلی چوبی

به خوشه های گندم که درهوا به اهتزازدرمی آیند......................

مانندنوزادی که ازورای پوششی از خواب

با بوسه ی مادربیدارمی شود ولبخندمی زند

روح من نیزازورای پوشش

اشیا را لمس می کند

ومی شکفد..