گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

خسته دربهاران............سهیک

خسته ام......... خسته.                      سهیک

خسته ام

خسته ودلزده از خود

خسته ازاین روزهای ناخوش وبیخود

خسته از موشهای کوردیوار

خسته از شلاق گزمه های بیمار

خسته از بانگ درآور سحر برمناره ها

من تنها خسته نیستم _ توهم _ اوهم _ همه

خسته شدیم _ همه از هم

دیگر نه رخصت دیدار ی هست و

نه فرصت گفتگوازلحظه های خوش بجا مانده درفکروپندار

دیگر امروز روزی نیست که دیروز چشم براهش بودیم

چون فردایی را منتظر نیستیم _

امروز همان تکرار دیروز است که ساعتی دیگرفردا می شود

هم شکل وهم قواره _ تنها ورق خوردن برگ دیگری از زندگی ماست

دل خوش مداربه این روزها که مرگ    ازدررسد به آنی وگیرد سراغ تو

زندگی  نمی کنیم _ گراینست زندگی پس چیست فرقه ما و درخت وحیوان؟

سالهاست تبرداران وچگین ها ماراازگناه ناکرده به برائت مجبورکرده اند!

این بجا ماندگان از قرون نادانی وجهالت انسان برای مردمان قرون شتاب

وآزادی انسان مقرر می کنند که : چه بپوش وچه نه_ کجا بخند وکجا نه_ کجا گریه کن کجا زانو بزن _ به چه کسی سلام کن! به چه کس کینه بورز!

به چه کس دل ببند _ به چه کسی نه _ چه رنگ بپوش وچه رنگ نه_ موهای افشانت را درزیرسیاهی بپوشان تا بپوسند _ که مو جرقه فساد از خود می افشاند!

ای بی خبران مانده درپس کوچه های ایام کهنه و ناگرفته تاریخ

زمان زمانه تازیانه وشلاق نیست _ به رسم سنگسارتازیان _ گردی به عمق قرنها نشسته است وانسان ماه وکرات وکهکشان را به خدمت خود

شمایان ذهن آلوده به تردید درکدامین دشت بی عبورهنوز به شک بین شش وچهار استخاره می کنید واین مردم هستی باخته رابی وبا بهانه درپی خود می کشانید؟

گرمابهشت نخواهیم ای سرکشان مست   باید کدام راه گران بار طی کنیم؟

مگر شما نگفتید که هرکسی پاسخ خودگوید؟ پس به زور به طریق کشاندن برای چیست؟

انسان با حدف اختیار گوسفندیست پروارگشته برای روز کشتار

نه شمایان شبانید ونه خلق بز وگوسفند وگاو _ رهایی _ گزینش _ فکر_ انتخاب حق ابتدایی انسان است گرنه چه فرقی است بین موش وگربه وکفتار؟

ازاین همه شرارت دست بشوئید و گردنه بندی فکری را متوقف کنید وگرنه آب جمع شده پشت سد ازفراوانی  همه مانع ها ودام ها را خواهد شکست که آنروز مباد تا برلب کودکان واژه آزادی نقش ببندد _ که دیگر نه از تاک می ماند ونه از تاک نشان.

نوشتم که بماند _ برای روز ی که بخوانی _ شاید دیرنشود _ شایدهم