گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

روزهای کسل ـ شب های بیخواب ... سهیک

روز های کسل وشب های بی خواب 

روزهای کسل ازپس هم می آیند وبا 

بی علاقگی دست خود رابرگردن شب می آویزند 

برگی دگر ورق می خورد ـ روزی دگرباز میرسد ازراه 

 

چه شبهایی که به شوق خواب ابد به خواب نرفتم و 

چه روزهایی که با دلخستگی زخواب برنخواستم 

 

این چه رسمی است ؟ 

چرا آرزوها کم تربه خوابمان می آیند 

 

این روزهای کشدار وشب های بیدار 

چه از جان من می خواهند 

 

بروید ـ باشتاب ـ به پشت خود نیز نگاه نکنید 

بروید ومن را درقامت شب بسوزانید 

زندگی وقتی زیباست ـ که همه وباهم ودرکنار هم زندگی کنند 

زندگی این نیست که گروهی اندک برشانه های لاغروناتوان کارورزان حکم برانند 

این زندگی نیست ـ غم وگریه  هم نوعان رادریدن وسکوت ورزیدن