فرجام من..
در انتهای خاک چه زیباست..
آنک
دریا وروشنی که به عمری گسترده است:
دیدارگاه
سادگی آب و آسمان.
زیرا که من....
هرگز نشانه ای از خویش بر این
زمین خشگ نمی یابم.....
خاکستر مرا
درآبهای گرم خلیج بشوئید...
وخاطرم را
در بستر ملول کشف رود ساده
بسیارید...
درود به گلبرگ نازنین و خشایار عزیز:
شادیتون افزون. هر وقت که اینجا میام همیشه لطافتی پر ترنم روحم رو تازه میکنه. یکبار دیگه و یک انتخاب زیبای دیگه. بسیار لطیف بود.
و اما خشایار عزیز با تشکر از ابراز نظرتون که صمیمانه شادم کرد. سوالی از حضورتون داشتم آیا به واقع میشه جبر رو از زندگی حذف شده دید؟ آیا هر یک از ما به خواست خودمون پا به گیتی گذاشتیم؟ آیا زبان مادری ما به دلخواه خود ما انتخاب شده؟ آیا وطن و خاکی که ما در اون متولد شدیم و حتی پدر و مادری که عزیزان ما هستند به اختیار ما شکل گرفتن ؟
ولکین هر یک از ما مختاریم که آزادانه زبانهای متعددی فرا بگیریم. اختیار داریم که روش زندگیمون رو انتخاب کنیم. آزادیم که دوست بداریم ٬ که عشق به ورزیم که لذت ببریم ٬ روی نیازها و خواسته ها کنترل داشته باشیم.
آیا به واقع میشه که « جبر» یا «اختیار» رو از زندگی پاک کرد.
خوشحال میشم من رو در این زمینه راهنمایی کنین.
عشقی مانا و شادی همیشگی براتون آرزومندم.
در پناه معبد عشق
سلام
ما که نفهمیدیم تو چکاوکی یا خشایار به هر حال موفق باشی
سلام!
شعری که نوشتی خیلی قشنگ بود!
لب دریا،نسیم و آب و آهنگ
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را
چه طوفانهاست در این سینهء تنگ
*******************************
پیشم بیا، خوشحال میشم!
موفق باشی
آپ کردم اگه خواستی نظر بده منتظرتم آپ کردی خبرم کن
ولی تو که یادت میره سر بزنی شعر هم خوب بود
بله حق با شماست پدر به اختیار همسری رو انتخاب کردن و مادر به خواست پذیرای این همبستگی شدن ولیکن شما چطور؟ شما به خواست خود این عزیزان همیشه عزیز رو انتخاب کردین؟
خشایار جان برای نظرتون صمیمانه احترام قائلم و اگه اجازه بدین این اختلاف عقیده رو همین جا بسط بدیم که حضور هر یک از ما در اینجا نه برای به پیروزی رسوندن عقایدست و نه بخاطر قهرمان پروری.
من از صمیم قلب خوشحالم که نازنینانی رو در کنارم دارم که همیشه اسوه و سرمشق هستند بخاطر لطافتها و بزرگواریهاشون.
سپاسم رو پذیرا باشید.
در پناه معبد عشق