گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

وهم خشک قدیمی................................هوشیار کلاته

وهم خشک قدیمی!
دستان نامهربانی داستانی..
بست نیست هزاره ها که گذشت؟
وزخم خنجرت.گل سرخ ناشکفته.خون چکان و چشم مادر گریان!
بست نیست بیابانت لاله زار..آذین یرچم های سرخ؟
بست نیست کشتزارت سیاوشان؟
خوشه گندمت کجاست؟
تنورگرمی قرص نانی؟
شمشیرت زنگار گرفت.یاریگرخیال رفتگان.
شاهین ترازویش نمی توانی کرد..اگرخویشش کنی!
وهم بی رحم خشک قدیمی
گفتگویم را نمی شنوی؟
هذیان نیستم.گفتگوگرم...
نامهربانی داستانی
رستم باستانی.

نظرات 3 + ارسال نظر
سگ ولگرد 8 اسفند 1383 ساعت 08:35 ب.ظ http://sagnameh.persianblog.com

تو آنی که میدانی... میدانی چه میخواهم بگویم؟... خب شاید بدانی... من که نمیدانم...

آدم نفتی 8 اسفند 1383 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.adam-e-nafti.persianblog.com

سلام ....... مطلبتان را خواندم .... شما حس شعر بسیار خوبی دارید ... فکر میکنم باید شما از شاعران خوب باشید .... به هر جهت ... تبریک میگویم ...

سیاوش 9 اسفند 1383 ساعت 12:00 ق.ظ http://pesar-e-bad.blogsky.com

مثل همیشه دمت گرم خشایار. حال کردم.موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد