گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

گاهنامه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل / کجادانند حال ماسبکباران ساحل ها

اولین نگاه را توبرمن انداختی وخنده ای بر لبانت شگفت.. جون حاصل آفرینندگی خودرادیدی!
توبمن ازشیره جانت..شهد عشق خوراندی.
لحظه لحظه ساعت ساعت بربزگ یرشدن من چشم دوختی..
چه شبها که نخوابیدی تابه من خوابیدن بیاموزی
واژه واژه کلمه بمن یاددادی
درسرمامرادرآغوش گرم خود فشردی تاازگزند درامان باشم
دستم راباتمامی مهرافشانی هایت گرفتی وبمی راه رفتن آموختی
هرکجامی رفتم چون سایه دنبالم بودی یاامنیت راحس کنم
واکنون من هرچه نگاه می کنم عاشق ترازتوبخودم رانمی بینم
پس تنهاتورامی پرستم
وتنهادرمقابل توسرتکریم فرودمی آورم
که توخدای من خالق من وتنها معبودمنی
 بادست مهربانت  مانند همیشه مرانوازش کن
بگذارخستگی دهه ها ازتن رنجورم بیرون رود..ای پروردگاه بی بدیل مهر...مادرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد